کد مطلب:173092 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:234

راه سرنوشت ساز
حضرت علی علیه السلام درباره ی حساس ترین دو راهی تاریخ اسلام، پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، فرمود:

پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی خلافت، نزاع كردند و بر خلاف انتظار ما، حق را پایمال نمودند و به ابوبكر، كه در مقام خلافت نشست دست بیعت دادند. من نخست از بیعت با او خودداری كردم، ولی پس از این كه خلافت او مستقر شد، لازم دیدم كه در آن شرایط وخیم، كه اساس اسلام در بحران بود، از درگیری با او خودداری كنم و برای جلوگیری از فتنه ها، با او بیعت نمایم. [1] .

و اگر رجعت سیاسی «سقیفه» صورت نگرفته بود و امام بلافاصله زمامدار می شد، ارتجاع به سرعت منكوب می گردید.

امام علی علیه السلام در خطبه ای از پیامدهای این ارتجاع سخن می گوید:


... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی بر گذشته ی جاهلی خود بازگشته و با پیمودن راه های گوناگون به گمراهی رسیدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان، كه به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر داده و در جای دیگری بنا نهادند. آنان كانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند كه سرانجام در سرگردانی فتنه و در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان درآمدند... [2] .

مسلمانان پس از وحدت و برادری، به جدایی و تفرقه رسیدند و از ریشه و اصل خویش پراكنده شدند. تنها گروهی شاخه ی درخت توحید را گرفتند و به هر طرف كه روی آورد، همسو شدند... ای مردم! اگر دست از یاری حق برنمی داشتید و در خوار ساختن باطل سستی نمی كردید، هیج گاه آنان كه بر پایه شما نیستند، در نابودی شما طمع نمی كردند و هیچ قدرتمندی بر شما پیروز نمی گشت. اما چونان بنی اسرائیل در حیرت و سرگردانی فرورفتید و به جانم سوگند! سرگردانی شما پس از من بیشتر خواهد شد. چرا كه به حق پشت كردید و با نزدیكان پیامبر بریده، به بیگانه ها نزدیك شدید. آگاه باشید اگر از امام خود پیروی می كردید، شما را به راهی هدایت می كرد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته بود و از اندوه بیراهه رفتن در امان بودید. [3] .

اما سیاست جدید و مخاطره آمیز امویان، موقعیت امام علی علیه السلام را دشوارتر می ساخت.

و عجیب تر این كه، ابوسفیان و همكاران فرصت طلب او، سنگ حق و عدالت خواهی، به سینه می زنند و برای بهسازی دستگاه خلافت، به شخصیتی هم چون امام علی علیه السلام پیشنهاد اصلاحی می دهند؛ گویی ابوسفیان كافر صفت، مسلمان دلسوز است كه حتی بیشتر از امام علی علیه السلام آمادگی دارد تا برای حفظ مصالح اسلام فداكاری نماید.

فرزند ناخلف او، معاویه نیز حدود بیست و پنج سال پس از سخنان به اصطلاح خیرخواهانه ی ابوسفیان، در نامه ای وقیحانه، علی علیه السلام را به رعایت تقوا و حفظ مصالح اسلام و مسلمین توصیه می كند و به فرمایش امام علی علیه السلام خرما به هجر (كه منطقه ای خرماخیز بود) می برد.

به نمونه هایی از این نامه ها دقت كنید:

1. معاویه كه ملعون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، به علی علیه السلام كه جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. با كمال بی شرمی می نویسد:

ای علی! مبادا سابقه ی درخشانت را از بین ببری، تو با این روش (كه من و امثال من را به حكومت نمی گماری) امت مسلمان را گرفتار تفرقه می كنی و گناه بزرگی را مرتكب می شوی، پس از خدا بپرهیز و روز قیامت را نظر بگیر. [4] .

2. معاویه ی ملعون حدود پانزده سال بعد، نامه ای مشابه به امام حسین علیه السلام می نویسد و آن حضرت را از


مخالفت با ولیعهدی یزید بر حذر می دارد. مضحك تر این كه استدلال می كند كه مخالفت حسین علیه السلام با ولیعهدی یزید، برای دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امت مسلمان زیان بار خواهد بود!

معاویه با كمال پررویی می نویسد:

ای حسین! از خدا بپرهیز و با ولیعهدی یزید، مخالفت منما و مصالح اسلام و مسلمین را پامال مكن. [5] .

3. یزید شراب خوار، فرزند معاویه ی ملعون، و نوه ی ابوسفیان، با این كه در كفریات معروفش، اسلام و قرآن و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را به باد استهزاء می گیرد. با این حال، حدود ده سال پس از نامه ی معاویه و در برابر سر بریده ی امام حسین علیه السلام به حضرت زینب علیهاالسلام چنین می گوید:

پدرت و علی و برادرت حسین از دین اسلام خارج گشتند و برای همگان، روشن شد كه پدر من، بیشتر از پدر تو و خود من بیشتر از برادر تو، برای خلافت شایسته بودیم و به این جهت بود كه پروردگار حكیم، به مقتضای آیه ی شریف (تؤتی الملك من تشاء) آن را به من بخشید و خاندان تو را به خاك و خون كشید.

تشابه عجیبی كه میان این نامه ها و سخن ها وجود دارد، نشان می دهد كه همان بنی امیه ی ضد اسلام، كه حتی در زمان به اصطلاح مسلمانی، به ترویج فساد و كفر می پرداختند، اسلام را هم چون وسیله ی سیاسی به كار می بستند و زیر چتر آن، اركان سلطنت شان را استوار می ساختند، و بی شرمانه تر از آن كه رنگ حقیقت به خود می گرفتند تا مردان خدا، هم چون امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام را نصیحت كنند و برای حفظ مصالح اسلام با آن ها جنگ كنند و حتی بسان یزید، فتوا به خروج آن ها از اسلام دهند!!

بنی امیه با غصب مقام خلافت، اسلام را بی محتوا و دگرگون ساخت و توده های مسلمان را به انحراف و انحطاط كشاند و موجبات قیام و شهادت امام حسین علیه السلام را پیش آورد.

بنی امیه كه با همه توان، با اسلام و مسلمین جنگیدند، سرانجام احساس كردند كه مردم اعتقاد به اسلام دارند، لذا ماسك اسلام را پذیرفتند تا به دولت و ریاست برسند.

از آن جا كه بنی امیه اهل تقوا نبودند، برای پیشرفت كارشان لازم دیدند به اسلام بدلی بیاویزند [6] .

بعد از امام علی علیه السلام نیز تعارضات دو جبهه ادامه یافت تا آن كه در سال 41 هجری، به دلایل مختلف، تعارض به نفع جریان نفاق پیش رفت و امام حسن علیه السلام، ناچار به صلح شد.

بر اساس روایتی كه شیخ طوسی رحمه الله از امام سجاد علیه السلام نقل می كند، امام حسن علیه السلام دلایل صلح خود را در


اوضاع آن دوره چنین برمی شمارد:

الف) همراهی نكردن مردم؛

ب) عذر و نیرنگ بازی آنان؛

ج) نداشتن همراهان مخلص؛

د) دشمنی آنان با امام حسن علیه السلام. [7] .

اما درباره ی روش رهبری امام حسن علیه السلام باید گفت: خط مشی مبارزه ای كه آن حضرت، برای تجدید انقلاب پیامبر پیش پای نیروهای مجاهد و مسلمان قرار داد، بر اساس همان خط مشی امام علی علیه السلام بود. آن حضرت، شیوه ی پدر را بعد از چند ماه، به دلیل آگاهی از ضعف نیروی طرفدارانش [8] كنار نهاد. چون ادامه ی آن، دینداران راستین را به كشتن می داد [9] و دشمنان كار اسلام را یكسره می كردند.

بر این اساس، امام حسن علیه السلام، نوع مبارزه را، از جهاد مسلحانه به جهاد غیر مسلحانه سوق داد، تا هر گاه نیروهای مقاوم تربیت شدند، به شیوه ی سابق برگردد.

بنابراین، پذیرش صلح توسط امام حسن علیه السلام، اقدامی كاملا تاكتیكی و در راستای هدف اصلی امام علی علیه السلام بود.


[1] شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 36 و ج 4، ص 64؛ الامامة والسياسية، ج 1، ص 155.

[2] شرح نهج البلاغه، خطبه 150، ص 275.

[3] همان، خطبه 166، ص 319.

[4] شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 306.

[5] الامامة والسياسة، ج 1، ص 179.

[6] همان طور كه فلزات اصل و بدل دارد، مكتب ها هم مي تواند اصل و بدل داشته باشد. بلكه تشخيص مكتب هايي كه از تركيب حق و باطل پديد بيايد، خيلي مشكل تر از تشخيص فلزات است. از اين رو روايات اسلامي، به عنوان مثال مي گويد: «ريشه ي شرك و به طور كلي، ريشه ي انحراف به اندازه اي باريك و تاريك است كه درك آن مشكل تر است از درك حركت مورچه ي سياه بر سنگ سياه در شب سياه». (تلخيص الرياض، ج 2، ص 272).

[7] امالي، شيخ طوسي رحمه الله، ص 561.

[8] از جمله آن، خيانت بزرگان بود. حضرت فرمود: «امروز شنيده ام كه اشراف شما با معاويه بيعت كرده اند، شما بوديد كه در جنگ صفين پذيرفتن حكميت را بر پدرم تحميل كرديد.». (بحارالانوار، ج 44، ص 147).

[9] لولا ما اتيت من شيعتنا علي وجه الأرض أحد الا قتل. (همان، ص 1).